مدرسه مهر۶
مدرسه روستای خیکنده
منطقه پشت کوه جلیل
استان فارس
مدرسه خیکنده برای ما یادآور مجدد استعدادهای بدون امکانات بود؛ جایی که دانشآموزانی سرشار از هوش و استعداد، در آن پرورش مییافتند. هر یک از آنان سزاوار بهترین فرصتهای آموزشی بودند، اما در خیکنده، این ظرفیت محدود بود. بزرگترین حریف، نه فقط کمبود امکانات، بلکه انگار نام منطقه بود؛ همان “پشت کوه” که گویا تمام توانش را به کار گرفته بود تا همچون حریفی سرسخت، آنان را از ادامهی مسیر منصرف کند.
مدرسهای با کمترین امکانات، با دیوارهایی که ریخته بودند و باقی که هر لحظه امکان فرو ریختن داشتند. مادران و پدران، که در دل فقط امیدوار بودند و دعاگو، که این بنای به اصطلاح مدرسه باقی بماند، تا این کمترین فرصت ادامه تحصیل از بین نرود. اما دانشآموزان خیکنده، با تمام ترسی که از فروپاشی مدرسه داشتند، در مسیر خود استوار و مصمم بودند.
بوی خوش ادبیات شیراز و سخنان دلنشین سعدی، در هوای خیکنده جریان داشت. انگار که در این خطه، همه مردم شیرین سخناند، مثل همان دانشآموزی که به نمایندگی از دوستانش به آرامی و مؤدبانه شروع به صحبت کرد؛ درخواستی که با کلامی مسحورکننده و شیرین، از دل برآمد و بر دل نشست. مدرسهای امن میخواستند. همین!
خیکنده برای ما، نمادی از گویش شیرین مردم شیراز بود؛ بویی از بهارنارنج در کوچهپسکوچههای شهر، در یک عصر دلانگیز اردیبهشتی.
خیکنده برای ما سعدی بود و سخنوری… امیدواری مردم خیکنده برای ما حافظ بود که میخواند: “یوسف گمگشته باز آید به کنعان، غم مخور. “
خیکنده برای ما یادگار کوروش بود وقتی که از خدا خواست تا کشور را از خشکسالی، دروغ و دشمن محفوظ دارد.
دانشآموزان روستای خیکنده شایستهاند تا در محیطی امن و مناسب تحصیل کنند تا استعدادهایشان به تمام معنا شکوفا شود. قلب این فرزندان باید از شادی بلرزد، نه از ترس صدای لرزش دیوارهای نصفه نیمه باقی مانده از کلاس مدرسه،
شاید باید حق خاطرات روزهای خوش شیراز و وضع بی مثالش را در خیکنده ادا کرد.