مدرسه مهر۷
مدرسه شبانهروزی عشایر (دخترانه)
یاسوج – استان کهگیلویه و بویراحمد
عشایر یعنی کوچ، یعنی دل کندن از زمین و آسمان هر فصل، از دشتهای بیانتها و کوههای سر به فلک کشیده. عشایر یعنی جادههای ناهموار، سفر از گرمای تابستانی قشلاق به خنکای ییلاق و بازگشت. عشایر یعنی زندگی در حرکت، بیآنکه جایی را برای ماندن انتخاب کرده باشند.
برای دختران عشایر، کوچ تنها از ییلاق به قشلاق نیست. آنها برای رفتن به مدرسه باید از هر آنچه میشناسند، دل بکنند. از سیاهچادرها، از آغوش گرم مادر و دستهای پینهبسته پدر. آنها برای رسیدن به مدرسه، راههای طولانی و خطرناک را طی میکنند و گاه باید کیلومترها از خانواده دور شوند تا در مدرسهای شبانهروزی پناه بگیرند. اگر خوششانس باشند و مدرسه ظرفیت داشته باشد، میمانند و تحصیل میکنند، وگرنه سرگردانی و دلتنگیشان افزون میشود.
پس از رفتنشان، دشت در سکوتی غمانگیز فرو میرود. هر از گاهی، از گوشهای صدای آوازی برمیخیزد، زنی یا مردی دشتی میخواند. صدای حزین، بر دلهای دلتنگ سوار میشود. دلتنگی برای دختری که از خانه رفته، برای گوشهی جانی که حالا دور است.
مدیر مدرسه در این میان، تنها مدیری نیست که ثبتنام و کارنامه و انضباط را پیگیری کند. او برای این دختران دورأفتاده، پناه است. زنی مهربان که وقتی مدرسه تعطیل میشود، خانهاش را به روی دختران باز میکند. آنهایی که مسیرشان به قدری دور است که بازگشت به خانه برایشان به معنی رها کردن تحصیل است. خانهی مدیر مدرسه، جایی میشود برای دخترانی که نمیخواهند رویاهایشان را رها کنند.
عشایر قلب ایرانند. غرور و مناعت طبعشان زبانزد است. اهل درخواست نیستند، قناعت میکنند و هر چه دارند با دل خوش میپذیرند. اما وقتی چیزی میخواهند، یعنی کمبودی عمیق در جانشان ریشه دوانده است. این بار، درخواستشان مدرسه است. مدرسه، پایان دوری و دلتنگیهای دخترانشان است. مدرسه برایشان نه تنها حق، که ضرورت است، اما این مدارس معدود و پراکندهاند، و راههای رسیدن به آنها پرخطر.